سلام خداجون

 

امروز دلم بدجوری گرفته.خیلی بی تاب شدم.نمیدونم چم شده.انگار کوله باری از غم روی دوشمه.خدایا امروز اومدم باهات درد دل کنم.ای هست و نیست من اگر میدانی که من مال او نیستم و ما برای هم افریده نشدیم پس چرا؟چرا من را عاشقش کردی؟چرا من را سر گردان نگه داشتی؟

بارالها یا مرا از این عشق خلاص کن یا عمرم را به پایان برسان چون من دیگر طاقت دوریش را ندارم.

خدایا اگر این عشق پاک نیست پس چرا من را گرفتار ان کردی؟اگر من لیاقت او را ندارم پس هرچه زودتر مرا از این زندان رهایی ده!

معبود من میدانم که ما برای رنج و سختی افریده شده ایم اما تا کی؟انتظار تا کی؟درد و رنج و سختی تا کی؟

ای همه ی وجود من تو خود راز درون چشمانم را میدانی و از درون پر اشوبم با خبری پس یاریم کن که عاقبت این عشق یک طرفه دو طرفه شود یا هیچ طرفه!

 

نظرات 4 + ارسال نظر
امیر پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:11 ق.ظ

سپهر دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:56 ق.ظ

جالب ولی کاش میدونستم برای کی مینویسی نوشین جون

عزیزم من برای کس خاصی نمی نویسم.این چیزا شرح حال عاشقای واقعیه که امسال من و تو شاید بتونیم ذره ای ازاونا رو درک کنیم

نیما چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:03 ب.ظ

سلام.خوب بود.

مرسی عزیز

مینا جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:38 ق.ظ

سلام نوشین جون
عالیه بهت تبریک میگم خیلی دوست دارم قوربونت پری

چه عجب!!!!!!!وب ما رو قابل دونستی!!!!!!!خداییش شاخ در اووردما!!!!ببین اگه تو منو دوست داری من دوستت ندارم چون .......... عاشقتم!!!!!!!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد