سلام

سلام به دوستان و بروبچز وب (شفتالو)اقا شرمنده ما این چند روز نتونستیم اپ کنیم چون به هر حال یه درسی گفتن یه مدرسه ای گفتن ............. .(نیست ما هم بچه درس خووووووووووووووووووون!!!!!)

به هر حال به بزرگواری خودتون ببخشید.الانم چند تا مطلب تووووووپ براتون گذاشتم تا حال کنید و .......... .

- یا رب کاش اشنایی نبود یا بدنبالش جدایی ها نبود

یا مرا با او نمی کرد اشنا یا بدنبالش نمی کردی جدا

 

- دوست دارم شمع باشم در دل شب ها بسوزم

               روشنی بخشم به جمعی و  خودم  تنها  بسوزم

 

- امروز که محتاج تو ام جای تو خالیست

               فردا که می ایی به  سراغم  نفسی  نیست

 

گلی گم کرده ام در باغ هستی خودتو لوس نکن اون گل تو نیستی

 

 

 

- غروب عاشقان رنگ طلاییست

اگرچه  اخرش  رنج و  جداییست

 

 

 

ای تمام هستی من:       اگر روزی تو را کردم فراموش

                                                        بدان شمع وجودم گشته خاموش

 

 

سخته که .........

خیلی سخته که بغض داشته باشی اما نخوای کسی بفهمه .. خیلی سخته عزیزترین کست ازت بخواد که فراموشش کنی ..خیلی سخته که سالگرد اشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری . . . . خیلی سخته که روز تولدت همه بهت تبریک بگن جز اونی که فکر می کنی بخاطرش زنده ای.....خیلی سخته که غرورت رو بخاطر یک نفر بشکنی ولی بعدش بفهمی که دوستت نداره !!!!!!!!!

دست نوشته های دل

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم      چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

مترس از هجوم حضورم حضورم          چیزی جز تنهایی با من نیست

گل سرخ یادگاریت میگه                       اهای دیوونه اون دیگه بر نمی گرده چرا یادت نمی مونه؟

دیروز تولدم گذشت                            تو مگه اینجا اومدی؟حتی نیومدی بگی چرا دنیا اومدی؟

دیروز خا کسترم را باد برد                 بهترین یارم مرا از یاد برد

تو را چون عطر گلها دوست دارم         من ان ماهی افتاده در ساحل تو را چون اقیانوس دوست دارم

(نمی دونم این جمله ها چه ربطی به هم دارن اگه فهمیدین ما رو هم خبر کنید)

حسرت

یه بغضی تو گلومه

یه دردی توی سینم

یه سوزش روی لبهام

یه ناله توی پاهام

یه زخمی روی دستم

یه اشکی توی چشمام

یه زنگی توی گوشام

یه تیری توی قلبم

حسرت یه دونه بوسه

مونده روی گونه

                                   ali

نامرد

یادته اون روز بهم گفتی: وقتی خواستی گریه کنی برو زیر بارون تا کسی اشکتو نبینه!!!

گفتم :اگه اونموقع بارون نبارید چی؟

گفتی:با ریختن اشکای تو اسمون هم گریش میگیره!!!!

گفتم:۱ خواهش دارم

گفتی:چی؟

گفتم: اونموقع منو ترک نکن!!!!

حالا من دارم گریه می کنم.ولی اسمون نمیباره و تو هم اون دور دورا ایستادی داری بهم میخندی.خیلی نامردی!!!!!

 

با نفس....

همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم           از اینکه عاشق  توام حس غرور  می کنم

دوباره با سلام  تو  تازه     می شوم           با نقس ساده ی تو  غرق ترانه می شوم

 

 

عشق و باران...

عشق ایستادن زیر باران و خیس شدن با هم نیست.عشق ان است که یکی چتر بگیرد و دیگری نفهمد چرا خیس نشده است

عشق با ....

عشق با روح شقایق زیباست              عشق با حسرت عاشق زیباست

عشق با نبض دقایق  زیباست              عشق با زهر  حقایق   زیباست

                   عشق با حسرت دیدن تو بودن زیباست

فرصت

همیشه واسه شکوندن یک دل فقط 1 لحظه وقت می خواهی .... اما واسه اینکه از دلش در بیاری شاید هیچوقت فرصت نداشته باشی ....

همیشه مثل 1 قطره ی اشک بعضی ها رو از دلت می ندازی ولی هیچوقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضی ها از چشمات جاری می شه!!!!!

بدان.........

رسم تو رفتن است. هر کجا که میخواهی برو اما من تو را در قلب خود همیشه نگاه خواهم داشت.هر کجا که می خواهی برو بدان که از قلب من پا بیرون نخواهی گذاشت.

روی خاکستر.....

قلبم را شکستی به این امید که بیزارم کنی اما افسوس که بیش از پیش دوستت دارم .می دانم که اتش عشق تو مرا خواهد سوزاند و خاکسترم را بر باد خواهد داد ولی وقتی که باد ارام گرفت و خاکسترم بر جای ماند باز بر روی ان خواهم نوشت:

                                                          دوستت دارم تنها عشقم

الوده

الودتم.یعنی خونم الودته.میدونی وقتی خون الوده میشه دکترا میگن باس منتظر چی باشی؟معجزه.ما هم که منتظر این چیزا نمی مونیم.

مرکز نشین

می دونی ابی که از کوه سرازیر می شه کوه رو سوراخ می کنه!!!روی کوه اثر می ذاره. پس اگه دلت هم از سنگ باشه با اشکام سوراخش می کنم.یعنی اونقدر دنبالش رو میگیرم تا سوراخ بشه تا یه رخنه ای یه گذری توش وا کنم.اونوقت از حاشیه نشینی دست می کشم و میشم مرکز نشین.خودتم خوب میدونی مرکز نشین رو به راحتی نمیشه دکش کرد!!!!

رفع زحمت

حافظ کنار عکس تو من باز نیت میکنم

انگار حافظ با من و من با تو صحبت میکنم

وقت قرار ما گذشت و تو نمیدانم چرا

دارم به این بدقولیت دیریست عادت میکنم

چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست

تقدیر ویران میکند من هم مرمت میکنم

در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین

من دارم از چشمان زیبایت شکایت میکنم

نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت

هر جای دنیا که روم احساس غربت میکنم

بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست

در حمل بار غصه ات با شوق شرکت میکنم

یک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت

هرچند اندک باشد ان را با تو قسمت میکنم

خسته شدی از شعر من زیبا اگر بد شد ببخش

دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت میکنم

می خواهمت

چشمانت را برای زندگی میخواهم.اسمت را برای دلخوشی میخوانم.دلت را برای عاشقی میخواهم صدایت را برای شادابی میشنوم.دستانت را برای نوازش و پایت را برای همراهی میخواهم.عطرت را برای مستی میبویم .خیالت را برای پرواز میخواهم و خودت را نیز برای پرستش