-
بای!!!
جمعه 21 اردیبهشتماه سال 1386 16:32
سلام.این آخرین آپ منه تو این وبلاگ.حوصله ی مقدمه چینی رو ندارم.اومدم حرفم رو بزنم و برای همیشه برم.من نمی دونم از تو نت چی بدست اووردم که اینقدر بهش بها داده بودم.نمی دونم چرا اینجوری شد،ولی نهایت خریتم بود.من به آدمایی وابسته شده بودم و دل بسته بودم که برام وجود حقیقی نداشتن.فقط به صرف اینکه چند بار باهاشون ارتباط...
-
سلام...!!!!
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1386 00:47
نمی دونم چی بگم یا از کجا شروع کنم.هیچوقت قصد اینو نداشتم که تو وبلاگم از خودم بگم.چون یه جورایی این کار رو دخترونه و خاله زنک بازی می دونم!!!!! اما دیگه نمی تونم تحمل کنم.آخه آدم تا یه حدی ضرفیت داره.وقتی تموم بشه به کل می زنه به سرش.منم الان اینجوری شدم.هرچی تحمل کردم و هیچی نگفم،دیدم همش دارن از آدم سوء استفاده می...
-
بگذار....
چهارشنبه 29 فروردینماه سال 1386 01:54
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم!!!!!! در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم!!!!!! دشوار بود مردن و روی تو ندیدن!!!! بگذار بدلخواه تو دشوار بمیرم!!!!!!!! بگذار که چون ناله مرغان شباهنگ!! در وحشت و انوده شب تار بمیرم!!!!! بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب دربستر اشک افتم و ناچار بمیرم!!!!!! میمیرم از این درد که جان دگرم نیست تا از...
-
عید......!!!!!!!
چهارشنبه 1 فروردینماه سال 1386 02:52
سلام!!!!!! فقط یک ساعت دیگه مونده به عید !!!!!!!!!! عید همتون مبارک باشه!!!!!!!!
-
عشق یعنی...!!
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 20:12
-
baby
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1385 00:14
-
محرم ماه خون خدا!
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1385 18:43
سلام. هرچی با خودم کلنجار رفتم که این ماه محرمی وبمو آپ نکنم نشد!!!!!)-: نمی دونم از کجا شروع کنم.محرم ماه خون خدا!!داره تموم میشه.خیلی دلم براش تنگ میشه.توی این ماه من می خوام آدم بشم.حتی بچه جقله ها هم اون لباس های عجیب و غریبشون رو کنار می ذارن و به احترام این ماه و مظلومیت حسین سیاه پوش می شن.اما چه فایده که فقط...
-
خدایا....
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 23:24
من می شنوم....آیا گناهکارم....می ترسم....می ترسم از اینکه روزی عشق و ناکامی با هم بیامیزند.چگونه به چشم هایت بنگرم و بگویم هنوز دوستت دارم.آیا باور خواهی کرد؟آیا مرا با اینی که هستم خواهی پذیرفت؟من چگونه بازیچه ی قلب خویش شده ام؟چگونه اسیر شدم؟خدایا مرا از این گرداب تلخ چراها رها کن.خدایا به او بگو که نگرانی در چشم...
-
ببخشید!
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 02:04
سلام خدمت همه ی دوستان و رفقای پایه!ببخشید که این چند روز نتونستا آپ کنم.آخه امتحانام شروع شده و باید همش خر بزنیم.اگه خر نزنیم چه کار کنیم؟ راستش خواستم یه سری حرف هایی رو به دوستام که ماشا لا همشون عاشقن بگم. آخه آی کیو ها.شما چه چیز خوبی از عشق دیدین که اینجوری دارین خودتونو تباه می کنید؟بابا بی خیال بشید.شما از هر...
-
خنده دار!!!!
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 00:18
۱_ ترکه تو توالت غش می کنه وقتی به هوش میاد میگه : من کیم... اینجا کجاست... کی منو ریده؟!!! ۲_ تف به مرامت عوضی............ برنامه امشب سینماهای تهران و شهرستانها...!!! ۳_ به ترکه میگن نظرت در مورد گل چیه؟ میگه : خیلی خوبه... خوش بو... قشنگه... همانظور که خدا در قرآن می فرماید : گل هوالله احد!!! ـ۴ ترکه میره ته استخر...
-
آیا مرا دوست داری؟
چهارشنبه 6 دیماه سال 1385 16:34
می خواهم بنویسم ....اما نمی دانم تو آن ها را می خوانی یا نه؟بر برگی از یاس و شعر های ناب بهاری با تو بودن می نویسم....با نگاه سحر به افق دیده ات لبخندمی زنم.سیاهی را رنگ می زنم.تا وقت زودتر بگذرد و تو زودتر بیایی.بی تو بودن عمر مرا به انتها می رساند.با تو بودن همچون آتشی است که مرا در عشق تو مذاب می کند.لبخندت را...
-
من اومدم........
دوشنبه 4 دیماه سال 1385 15:45
سلام...!
-
خداحافظ همین حالا .............
شنبه 25 آذرماه سال 1385 15:48
سلام به همه ی بروبچز.حالتون خوبه؟دم همه ی با معرفت های عالم گرم اما نمی دونم به بی معرفت ها چی بگم. خوشکلای من!اومدم که غزل خداحافظی رو بخونم و برم.خیلی دوستتون دارم اما باید برم.وقتشه!!!!!!!!از همتون چیزای خوبی یاد گرفتم.اینو جدی میگم مخصوصا از غریبه آشناها!فهمیدم که ............................ . ولی من تو زندگیم یه...
-
دوست داشتم ولی......
جمعه 24 آذرماه سال 1385 13:31
دوستت داشتم ولی هرگز بهت نگفتم.نگفتم تا از چشم تو نیفتم.نگفتم تا ندونی عاشقم من، ندونی بعد تو از پا می افتم.خیال کردم اگه روزی بدونی،میری شعر جدایی رو می خونی.میری تنها میشم با بغض و گریه،توی شهر و دیار بی نشونی!!!!!!!!!
-
اگر.......
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1385 17:03
«نمی گویم فراموشم مکن هرگز،ولی گاهی به یاد آور، رفیقی را که می دانی نخواهی رفت از یادش.» خواستم که بگویم زندگی تنها با او معنا می یابد.بگویم که بدون او هیچم.بگویم که دلم اسیر اوست.اما ..... هیچ نگفتم جز کلمه ی تکراری «دوستت دارم» و او..... باور نکرد عمق احساس مرا. با خدا عهد بستم که بار دیگر که او را دیدم به او بگویم...
-
نمی دونم چی بذارم!!!!!!!!!!!!
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1385 14:07
عشق...... عشق سه ثانیه نگاه کردن است.سه دقیقه خندیدن است.سه ساعت صفا است.سه روز آشنایی است.سه هفته بی قراری است.سه ماه وفاداری است.سه سال انتظار است.سی سال پشیمانی است!!!!!!! یاد گرفتم که عشق.......... یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش سه ماه بیشتر نیست.یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله دو خط موازی است که هیچ گاه به هم...
-
من هنوز ......
چهارشنبه 8 آذرماه سال 1385 00:45
من هنوز خاک زیر پای تو هستم من هنوز عاشقم ،من هنوز وفادارم من هنوز چشم انتظارم،در نبودن صدای تو دلتنگم برای چشمان تو می میرم و با تو عشق را لمس می کنم. من با تو روز را می فهمیدم و شب را احساس می کردم من با تو به گذشت زمان عشق می ورزیدم و امروز به گذشت زمان افسوس می خورم. من هنوز این حقیقت تلخ را باور ندارم هنوز نسیم...
-
عکس
یکشنبه 28 آبانماه سال 1385 23:51
من این چند روزه زدم تو کار عکس.به نظر شما ادامه بدم یا نه؟
-
تنها چیز........
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1385 20:45
بوسه تنها تصادفی است که پلیس راه ندارد.دریای غم تنها دریایی است که ساحل ندارد.قلب تنها چیزی است که شکستش صدا ندارد.عاشقی تنها دردی است که درمان ندارد!!!!!!!همه خسته از ..................... .
-
وصیّت
جمعه 19 آبانماه سال 1385 13:18
روزی که من مردم دست های مرا بازنگه دارید تا همگان بدانند چیزی با خود از این دنیا نبرده ام.چشمهای مرا باز بگذارید،بر تا بدانند که چشم انتظار مردم.بر سر قبرم تکه یخی بگذارید تا با اولین طلوع خورشید آب شود تا همگان بدانند که عاشق بودم و کسی را نداشتم.هیچ وقت نمیخواستم این پست رو بذام اما افسوس که زمان آن رسیده...
-
قسم
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1385 17:16
عزیزم می دانی که قلبم در تسخیر توست. می دانی که جز تو کس ندارم و نخواهم داشت . به نام قول های صبحگاهی عشق قسم به اواز پرنده های زیبا قسم به نسیم جانبخش امید قسم به فرشته های کوچک آرزو قسم که تا ابد جز تو به کس ننگرم و جز تو به کسی فکر نکنم و با یاد تو از دفتر یادگارها محو شوم. تو زیبایی و زیباترین اتفاق زندگی من نیز...
-
یاد بگیییییر!!!!!!!!
جمعه 5 آبانماه سال 1385 14:16
به چشم های خود بیاموزید که نگاه به کسی نیندازند.اگر نگاه انداختند عاشق نشوند.اگر عاشق شدند وابسته نشوند.اگر وابسته شدند مجنون نشوند و اگر مجنون شدند با عقل و منطق زندگی کنند.اینک که پا به این راه دشوار گذاشته اید با صداقت عشق را ابراز کنید.تنها عاشق 1 دل باشید.تنها به 1 نفر دل ببندید و با یکرنگی و یک دلی زندگی کنید.به...
-
مختلف
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1385 16:59
- به اندازه ی موهای سرم دوستت دارم. به اندازه ی موهای ریختم عاشقتم و به اندازه ی مفدار دفعه هایی که شونه کردم بهت وفادارم. شناختی؟....منم منم حسن کچل!!!!!!! - سنگ کافیست برای شکستن ۱ شیشه.۱ جمله کافیست برای شکستن ۱ قلب.۱ ثانیه کافیست برای عاشق شدن و ۱ دوست مثل تو کافیست برای زندگی!!!!!!
-
جوک ک ک ک ک ک ک!!!!!!
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1385 22:16
ترکه رفته بود دزدی و اسلحشو گراشته بود پشت سر صاحبخونه و می گفت:اگه تکون بخوری با لگد می زنمت!!!!! لره از یکی می پرسه:اقا ساعت چنده؟یارو می گه:۳.لره میگه:اه ه ه ه ه ه .اعصابم خورد شده .از صبح تاحالا از هرکی می پرسم یه چیزی می گه!!!!!!
-
سلام
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 16:49
سلام به دوستان و بروبچز وب (شفتالو)اقا شرمنده ما این چند روز نتونستیم اپ کنیم چون به هر حال یه درسی گفتن یه مدرسه ای گفتن ............. .(نیست ما هم بچه درس خووووووووووووووووووون!!!!!) به هر حال به بزرگواری خودتون ببخشید.الانم چند تا مطلب تووووووپ براتون گذاشتم تا حال کنید و .......... . - یا رب کاش اشنایی نبود یا...
-
سخته که .........
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1385 23:32
خیلی سخته که بغض داشته باشی اما نخوای کسی بفهمه .. خیلی سخته عزیزترین کست ازت بخواد که فراموشش کنی ..خیلی سخته که سالگرد اشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری . . . . خیلی سخته که روز تولدت همه بهت تبریک بگن جز اونی که فکر می کنی بخاطرش زنده ای.....خیلی سخته که غرورت رو بخاطر یک نفر بشکنی ولی بعدش بفهمی که دوستت...
-
دست نوشته های دل
دوشنبه 17 مهرماه سال 1385 18:16
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی مترس از هجوم حضورم حضورم چیزی جز تنهایی با من نیست گل سرخ یادگاریت میگه اهای دیوونه اون دیگه بر نمی گرده چرا یادت نمی مونه؟ دیروز تولدم گذشت تو مگه اینجا اومدی؟حتی نیومدی بگی چرا دنیا اومدی؟ دیروز خا کسترم را باد برد بهترین یارم مرا از یاد برد...
-
حسرت
جمعه 14 مهرماه سال 1385 18:31
یه بغضی تو گلومه یه دردی توی سینم یه سوزش روی لبهام یه ناله توی پاهام یه زخمی روی دستم یه اشکی توی چشمام یه زنگی توی گوشام یه تیری توی قلبم حسرت یه دونه بوسه مونده روی گونه ali
-
نامرد
جمعه 14 مهرماه سال 1385 18:17
یادته اون روز بهم گفتی: وقتی خواستی گریه کنی برو زیر بارون تا کسی اشکتو نبینه!!! گفتم :اگه اونموقع بارون نبارید چی؟ گفتی:با ریختن اشکای تو اسمون هم گریش میگیره!!!! گفتم:۱ خواهش دارم گفتی:چی؟ گفتم: اونموقع منو ترک نکن!!!! حالا من دارم گریه می کنم.ولی اسمون نمیباره و تو هم اون دور دورا ایستادی داری بهم میخندی.خیلی...
-
با نفس....
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 16:23
همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم از اینکه عاشق توام حس غرور می کنم دوباره با سلام تو تازه می شوم با نقس ساده ی تو غرق ترانه می شوم