شناسنامه ی من

 

نام:اواره

شهرت:سرگردان

محل تولد:دریای فراموش نشدنی

سن:14 خزان            شغل:الاف

جرم:عاشق شدن

محکومیت:زندگی کردن                تشنه:تشنه ی محبت

دلم:خون         صدایم:اه                  بارم:تنهایی

نام مادر دریای غم         نام پدر:مشقت و سختی

شماره ی شناسنامه:عاشقی بی پایان

وطن:غربت                    اسیر:اسیر سر نوشت

محل فوت:مرداب عشق و جدایی

دانستن

میدانی که خیلی دوستت دارم میدانم که نمیدانی بیش از عشق بر تو عاشقم...

میدانی که بدون تو زندگی برایم پوچ است میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر زندگی وجود ندارد...

میدانی که بدون تو عاشقی برایم عذاب است میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی نیست برای عاشق شدن...

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود میدانم که نمیدانی بدون تو دیگر لحظه ای باقی نیست برای ادامه ی زندگی...

میدانی که همه ی فکر و زندگی من تو شده ای و تمام لحظه ها نام تو را در قلبم زمزمه میکنم میدانم که نمیدانی از زندگی برایم عزیزتری زندگی در مقابل تو برایم کم است تو دنیای من شده ای عزیزم...

میدانی که تو لایق این قلب عاشق منی میدانم که نمیدانی تو لایق تر از ان هستی که تصور میکنی!

میدانی که بدون تو من تنهای تنهایم میدانم که نمیدانی ان زمان تنهاتر از من دیگر تنهایی نیست!

میدانی که خیلی بی قرارم و انتظار میکشم که به تو برسم و تو را در اغوش خود بگیرم میدانم که نمیدانی از این انتظار دیگر خسته و دل شکسته شده ام...

میدانی که از این دوری و فاصله در بیشتر لحظه ها چشمانم خیس است میدانم که نمیدانی دیگر در اعماق چشمانم اشکی نیست!

میدانی که ارزو دارم دستانت را بگیرم تو را در اغوش خود بفشارم بر لبانت بوسه بزنم و به تنها ارزویم که رسیدن به تو می باشد برسم اما میدانم که نمیدانی تو همان ارزوی منی!

نمیدانی که بعد از تو به ان دنیا سفر خواهم کرد میدانم و میدانم بعد از تو دیگر حتی مجالی برای نفس کشیدن نخواهد بود...

سلام خداجون

 

امروز دلم بدجوری گرفته.خیلی بی تاب شدم.نمیدونم چم شده.انگار کوله باری از غم روی دوشمه.خدایا امروز اومدم باهات درد دل کنم.ای هست و نیست من اگر میدانی که من مال او نیستم و ما برای هم افریده نشدیم پس چرا؟چرا من را عاشقش کردی؟چرا من را سر گردان نگه داشتی؟

بارالها یا مرا از این عشق خلاص کن یا عمرم را به پایان برسان چون من دیگر طاقت دوریش را ندارم.

خدایا اگر این عشق پاک نیست پس چرا من را گرفتار ان کردی؟اگر من لیاقت او را ندارم پس هرچه زودتر مرا از این زندان رهایی ده!

معبود من میدانم که ما برای رنج و سختی افریده شده ایم اما تا کی؟انتظار تا کی؟درد و رنج و سختی تا کی؟

ای همه ی وجود من تو خود راز درون چشمانم را میدانی و از درون پر اشوبم با خبری پس یاریم کن که عاقبت این عشق یک طرفه دو طرفه شود یا هیچ طرفه!

 

باورم نمیشود

 

کاش در کنارم بودی.کاش میتوانستم تو را در اغوشم بگیرم و نوازش کنم....

باورم نمیشود که اینهمه از من دور هستی و فاصله ی بین من و تو بیداد میکند...

کاش میتوانستم دستانت را بگیرم و با تو به اوج خوشبختی بروم...

کاش میتوانستم بوسه ای بر گونه ی مهربانت بزنم...ای کاش کاش کاش...

دلم بدجور هوای تو را کرده است عزیزم...دلم بدجور در حسرت دیدن تو است عزیزم...

باورم نمیشود این همه فاصله بین من و تو غوغا میکند و دریای غم و دلتنگی در قلبهایمان طوفان به پا میکند امواج تنهایی مثل خنجر در قلبهایمان مینشیند...

و ای کاش در کنارم بودی...کاش بودی و دلم را از امید و ارزوهای انباشته شده خالی میکردی...

باورم نمیشد سخت است باور کردنش با نبودنت در کنارم گویا در این دنیا تنهای تنهایم بی کس بی نفس میروم با همان پاهای خسته در جاده ای که به انسوی غروب خورشید ختم شده است...

کاش که تو در کنارم بودی...انگاه دیگر هیچ ارزویی از خدای خویش نداشتم...

سخت است ولی باید در گوشه ای نشست و گریست و انتظار کشید تا تو به سوی من بیایی...

و ای کاش تو در کنارم بودی باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای دلم بد جوری برای تو تنگ است...باورم نمیشود که رفته ای....

 

دادگاه عشق

 

چه ساده زندگی میکردم بی ریا تنها بی صدا

چه ارام با خود درد دل میکردم و روزها و لحظه ها را با رفیق شب و روزم که همان تنهایی بود سپری میکردم......

با تنها یی بودم و هیچ ارزویی نداشتم.

عاشق شدن برایم یک رویا بود و تنهایی برایم حقیقت تلخ زندگی.

یک زندگی سوت و کور و بدون هیچ دغدغه و دلهره و ی ترسی برای در به در شدن این قلب شکسته و پر طاقتم داشتم.

روزی بود و روزگاری چشمانم به چشمی افتاد و اسیر شد...

ان قلب تنهایم در قلبی دیگر گرفتار شد...

یک دنیا غم و غصه در دل عاشقم نشست و چه اشک هایی که از چشمانم سرازیر شدند.

خسته دل شکسته دلی در به در و قلبی پشیمان از این عاشق شدن.

روزی بود که عشق را رها کردم دل به دریا زدم و باز عاشق همان عشق دیرینه ام تنهایی شدم!

احضاریه ی دادگاه امد و مرا به دادگاه عشق احضار کرد

قاضی دادگاه که همان سرنوشت بود مرا متهم کرد مرا متهم به شکستن یک قلب سرخ کرد.

شاکی همان یاری بود که او را رها کرده بودم....

وکیل من تنهایی بود کسی که سالیان سال مرا اسیر خودش کرده بود.

سر انجام دادگاه عشق که همان سرنوشت بود مرا به جرم شکستن قلبی سرخ محکوم به حبس کرد......

اینک در زندان تنهایی ها و غصه ها در یک زندان سرتاسر تاریکی اسیر غصه ها و دردهای دنیا هستم.

کاش دادگاهی بود که به شکایت دو چشم خیس من رسیدگی میکرد و ای کاش قاضی دادگاهی هم بود که مجرم چشمهای خیس مرا هم متهم میکرد!

هویجوری

 چیزها دیدم در روی زمین : کودکی دیدم . ماه را بو می کرد . قفسی بی در دیدم که در آن ، روشنی پرپر می زد . نردبانی که از آن ، عشق می رفت به بام ملکوت . من زنی را دیدم ، نور در هاون می کوبید . ظهر در سفره آنان نان بود ، سبزی دور شبنم بود ، کاسه داغ محبت بود . من گدایی دیدم ، در به درمی رفت آواز چکاوک می خواست و سپوری که به یک پوسته خربزه می برد نماز

چگونه

 سلام برعشق، بهترین بهانه ای که مرا به تو نزدیک کرد بگو برای ناودانهای دلت چه بیاورم تا در اندیشه زیبایت جایم دهی بگو برای بیکرانه چشمهایت کدام تحفه را ارزانی دارم تا به آن قبیله نگاهت بپیوندم بگو چگونه عاشقت باشم که دوستم بداری

مینویسم

 نامت را با عطر ستاره بر بالش شب می نویسم تا آسمان خوابهایم بوی تو را داشته باشد شبی روی لبانت می نویسم یاس تا بوی دهانم دوستت دارم باشد

فکر میکنید دختر و پسرها چجوری نیمرو درست میکنن؟

 

دخترها:

1- توی ماهیتابه روغن میریزن
2- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن
3- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن
4- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن

پسرها:

1- توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن
2- توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره
پیداش میکنن
3- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن
4- توی ماهیتابه روغن میریزن
5- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
6- یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن
7- چند تا فحش میدن
8- دنبال کبریت میگردن
9- با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود
آشپزخونه رو بر میداره
10- ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد!)
11- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی
میریزن
12- تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه
پهن شده رو با دستمال پاک میکنن
13- چند تا فحش میدن و لباس میپوشن
14- میرن سراغ بقالی سر کوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و
برمیگردن
15- تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن
16- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی
ماهیتابه میریزن
17- تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن
18- دنبال نمکدون میگردن
19- نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن
20- دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن
21- نمکدون رو پر از نمک میکنن
22- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی
تلویزیون
23- نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
24- بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه
25- چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل
میریزن
26- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن
27- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
28- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و
میدون جلوی تلویزیون
29- سریع برمیگردن توی آشپزخونه
30- تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال
مخلوط شده رو توی سطل میریزن
31- ماهیتابه رو میندازن توی سینک
32- دنبال ظرفهای مسی میگردن
33- قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و
تخم مرغ میریزن
34- چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن
35- یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون
برمیدارن
36- چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن
37- یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه
38- روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود
لیز میخورن
39- چند تا فحش میدن و بلند میشن
40- نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن
41- قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن
42- چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب
میگیرن
43- با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن
44- پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش
میکنن
45- نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش
میدن

ستاره ی روشنی تو همیشه تو جایگاه قلب منی!

 

بتاب تا زنده ای که زنده ام با تو

دیگه برای داشتنت دعا نمیکنم

دیگه برای داشتنت اشک نمیریزم

دیگه برای داشتنت التماس هم نمیکنم

حتی برای نداشتنت گلایه ای هم نمیکنم

چون چه باشی چه نباشی بازم مال منی

تو توی وجود منی توی فکر منی توی همه ی داشتنهایم

من تو را با تمام وجود و با تک تک سلولهایم حس میکنم

تو مال منی نازنینم حتی اگر نخواهی حتی اگر نباشی نازنینم

فرشته ی نازنینم حالا دیگه با یک دنیا عوضت نمیکنم حتی با خودت

منی که تشنه ی اب بودم حالا اقیانوسی از اب دارم

خواستم برای اخرین بار هدیه ای برایت بفرستم

گل گفت: مرا بفرس که خط یاکی از عشقم

خار گفت: مرا بفرس تا در چشم دشمنانش فرو روم

ناگهان صدایی شنیدم ان صدای فلبم بود که با شیرین زبانی گقت:مرا بفرست تا به او وفادار باشم

فکر میکنید دختر و پسرها چجوری از عابر بانک پول میگیرن؟

 پسرها:
۱- با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک.
۲- کارت رو داخل دستگاه میذارن.
۳- کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن.
۴- پول و کارت رو میگیرن و میرن.

دخترها:
۱
- با ماشین میرن دم بانک.
۲- در آینه آرایششون رو چک میکنن.
۳- به خودشون عطر میزنن.
۴- احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن.
۵- در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن.
۶- در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن.
۷- بلاخره ماشین رو پارک میکنن.
۸- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن.
۹- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه.
۱۰- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون.
۱۱- دنبال کارت عابربانکشون میگردن.
۱۲- کارت رو وارد دستگاه میکنن.
۱۳- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن.
۱۴- کد رمز رو وارد میکنن.
۱۵- ۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن.
۱۶- کنسل میکنن.
۱۷- دوباره کد رمز رو میزنن.
۱۸- کنسل میکنن.
۱۹- دوست پسرشون رو صدا میزنن که کد صحیح رو براشون وارد کنه.
۲۰- مبلغ درخواستی رو میزنن.
۲۱- دستگاه ارور (خطا) میده.
۲۲- مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن.
۲۳- دستگاه ارور (خطا) میده.
۲۴- بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن.
۲۵- انگشتاشون رو برای شانس رو هم میذارن.
۲۶- پول رو میگیرن.
۲۷- برمیگردن به ماشین.
۲۸- آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن.
۲۹- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن.
۳۰- استارت میزنن.
۳۱- پنجاه متر میرن جلو.
۳۲- ماشین رو نگه میدارن.
۳۳- دوباره برمیگردن جلوی بانک.
۳۴- از ماشین پیاده میشن.
۳۵- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمی‌ذار برای آدم)
۳۶- سوار ماشین میشن.
۳۷- کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده.
۳۸- آرایششون رو توی آینه چک میکنن.
۳۹- احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن.
۴۰- مندازن توی خیابون اشتباه.
۴۱- برمیگردن.
۴۲- میندازن توی خیابون درست.
۴۳- پنج کیلومتر میرن جلو.
۴۴- ترمز دستی رو آزاد میکنن. (میگم چرا انقدر یواش میره)

جوک

 

غضنفر می خواسته سوار گاوش بشه گاوه مو مو میکرده غضنفر بهش می گه خفه شو اول مو بعد تو!

_یک خانمی 13 قلو حامله بوده 9 ماه میشه ولی بچه هاش به دنیا نمیان. با نگرانی میره پیش دکتر میگه اقای دکتر بچه هام چرا به دنیا نمیان؟ دکتر سونو گرافی میکنه میبینه از 13 تا بچه 12 تاش دخترن و یکی پسر و پسره دستشو گذاشته رو شکم مامانه میگه:جون داداش اگه بذارم کسی لخت از اینجا بره بیرون!!!!!!!!!!

_غضنفر جولوی دبیرستان دخترانه میوفته تو جوب.بعد بخاطر اینکه ضایع نشه میگه :هر کی منو در اوورد مال خودش!

_غضنفر نشسته بود سر جلسه ی کنکور.خلاصه سوال هارو پخش میکنکن و غضنفر اول یک 5 دقیقه ای به سوال ها مبهوت خیره میشه بعد یک 5 تومانی از جیبش درمیاره تند تند شروع میکنه به شیر یا خط کردن و پاسخ نامه رو پر میکنه.بعد از 40-5- دقیقه ناظر میبینه غضنفر خیس عرق شده و سکه رو هی میندازه بالا و زیر لب فحش میده!میره جولو و ازش می پرسه داری چه کار میکنی؟غضنفر میگه:همه ی سوالارو جواب دادم داره پاسخ هارو چک میکنم!

_غضنفر داشت با 1 خر شطرنج بازی می کرد یکی رد میشه میگه عجب خره با هوشی!غضنفر میگه زیاد هم باهوش نیست یک یک مساوی هستیم.